این مدت!
امروز بیست و چهارمین روز زندگی توئه گل من... نازنینم... هیرادم... و من هر لحظه عاشقترت میشم... خدا حفظت کنه... یه سری عکس بدهکارم... روز اول که دنیا اومدی، با یه عالمه پف، همه فک کردن پسرم چقده تپله، ولی خب همه هم می دونن که همۀ نی نی ها روز اول کلی پف دارن... و به تپل تر به نظر رسیدنشون کمک میکنه... ولی همون روز اول با شباهت زیادت به بابات دل منو بردی... بیشتر دوستت داشتم... هر چند از نظر هیچ کس (!) تو هیچ شباهتی به من نداشتی... و این مهم نبود...! خیلی دوستت دارم پسرم، روز دوم وقتی منتظر بودم که برگۀ ترخیصو بهمون بدن خبر اومد که شما کمی زردی داری و باید بمونی! نشستم و های های گریه کردم! همه بهم خندیدن که زردی مگه چی...